بالاخره بعد از دوماه مامانی راضی شدن برات تولد بگیرن🥳🥳🥳💃💃 با خاله یاسی اینها هماهنگ کردیم و سه شنبه شب رفتیم خونه ی ماماجی. فرداش هر کس مسئول یک کاری شد. من مراقبت از آوین🤱🤱 رادین و آرتین بازی🕹🎮 مامانی و خاله یاسی هم درست کردن کیک🍰🎂🎂 خلاصه بعد از یک روز شلوغ شب شد. تولد شروع شد🤩🥳🥳🥳🥳 کار خاصی نکردیم. فقط عکس گرفتیم و کادو باز کردیم. بعدش هم هر وس اومد و کیک برد. بابایی هن فقط ۵ دقیقه اومد تا عکس بگیره. بعدش زودی با کیک رفتن خونه😊😊 راستی یادم رفت بگم فقط خانوما توی تولد بودن. چون چهارشنبه بود و باباجی نبودن ما هم گفتیم که تولد رو خودمون برگزار کنیم. یعنی من و تو و رادین و آوین و ماماجی و خاله یاسی و مامانی😁😁 همه خسته و کوفته شب رو خوابیدیم ا...